💞💕💗 فرشته ی آسمانی 💞💕💗

نمایش #سوره_قدر

1398/3/6 22:05
نویسنده : F_Matin
129 بازدید
اشتراک گذاری

🌼نمایش #سوره_قدر 🌼  #شب_قدر
توضیحات:مربیان و والدین محترم! کودکان از این که نقشها را خلق و اجرا کنند لذت میبرند  و چون خودشان در اجرای نقش فعال هستند بنابر این مفاهیم در ذهنشان بیشتر ماندگار خواهد شد. به همین دلیل برای تکرار و تبیین مفاهیم سوره و تکرار دوباره ی کل سوره و نیز به منظور ایجاد تنوع در آ موزش میتوانید از نمایش استفاده کنید . برای اجرای نمایش سعی کنید ابتدا متن را به شکل داستان گونه بیان کنید. سپس خودتان آن را یک بار اجرا کنید. آنگاه از کودکان بخواهید به انتخاب خود نقشی را برگزینند و اجرا کنند.🌼

قصه گو: ماه رمضان بود . همه روزه بودند. زهرا کوچولو که دختری شش ساله بود، با اجازهی مادرش روزهی کله گنجشکی می گرفت.چند شبی از ماه رمضان نگذشته بودکه مادر زهرا به او گفت:زهرا جان!  امروز بعد از ظهر می خوام استراحت کنم چون امشب قرار تا سحر در مسجد بمونم. در ضمن اگر توهم بخواهی می تونی چند ساعتی با من در مسجد  بمونی .🌼

زهرا کوچولو: مادر مگه امشب چه خبره !!؟

مادر: دختر گلم!امشب شب بسیار بزرگیه. شبی که خدا ی مهربون قرآن رو یکجا بر پیامبر نازل کرد.🌼

فرشته مهربون:( آیه اول سوره قدر را می خواند.)

قصه گو:  زهرا کوچولو با خودش فکر میکنه امشب شب بزرگیه یعنی چه; یعنی چهقدر بزرگه؟به همین خاطر با کنجکاوی از مادر پرسید:🌼

زهرا کوچولو: مامان جون یعنی امشب چه قدر بزرگه ؟

مادر: دخترم خدادر سوره قدر می فرماید شما نمی دونین اهمیت شب قدرچه قدر زیاده!حتی به اندازه هزار هزار تا ازشبهای دیگه است.

فرشته مهربان:( آیه دوم و سوم سوره قدر را می خواند.🌼 )

زهرا کوچولو: مادر جون امشب تو مسجد چه کار می کنیم ؟!

مادر:  عزیزم در شب قدر نماز و قرآن می خونیم و دعا می کنیم .خدا هم به فرشتههاش دستور می ده که به زمین بیان و اون دعاهای ما رو که برا مون خوب و مفیدن برآورده کنن.🌼

فرشته مهربون: ( آیه چهارم سوره قدر را می خواند.)

زهرا کوچولو: یعنی امشب که شب قدره همین جوریه و دعاهامون مستجاب میشه؟🌼

مادر: بله عزیزم. خدای مهربون تا صبح برای بنده های خوبش شادی و سلامتی میفرسته.

فرشته مهربون: (آیه پنجم سوره قدر را می خواند.)🌼

قصه گو: زهرا دل تو دلش نبود. او خیلی خوشحال بود که خدای مهربون ،شب به این بزرگی رو قرار داده، بنا بر این تصمیم گرفت زودتر به اتاقش بره و استراحت کنه. چون قراربود او هم در کنار مادر مهربونش چند ساعتی رودرمسجد بمونه. توی همین فکر ها بود که کم کم خوابش برد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 🌼فرشته ی آسمانی 🌼

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)