#امام_حسنی ام
حيوان گرسنه
امام حسن مجتبي(علیه السلام)در مكاني نشسته بود و غذا ميخورد. در اين موقع،سگي جلو آمد و پيش روي حضرت ايستاد.در اين هنگام امام حسن(علیه السلام)يك لقمه غذا مي خورد و يك لقمه هم به سگ مي داد.يكي از دوستان حضرت گفت:اجازه بدهيد اين سگ را از اينجا دور كنم.امام(علیه السلام)به او فرمود:نه!هرگز اين كار را نكن!چون دوست ندارم درحالي كه غذا ميخورم جانداري به من نگاه كند و چيزي به او ندهم.بگذار باشد،وقتي كه سير شد خودش مي رود.
منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدي وحيدي صدر)
اول همسايه
يكي از شبهاي جمعه امام حسن (علیه السلام) بيدار شد و مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ديد كه در حال نماز است و براي همه همسايه ها با ذكر نام دعا مي كند. امام حسن(علیه السلام) از مادرش پرسيد:مادر جان چرا براي خود دعا نمي كنيد؟ حضرت زهرا(سلام الله علیه) فرمودند: اول همسايه بعد اهل خانه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی